اوج بگیر تو آسمون سیاه شب...

ساخت وبلاگ
بنویس که الان رسیدی کجا و نشستی کجابنویس که چطور از اون جهنم دره خلاص شدی و حالا تویی که واسه اونا تعیین میکنی کی میام و چقدر میتونم وقت بذارمبنویس که چقدر حالت بهتر شده و از اون روتین مزخرف همیشگی و اون مسیر لعنتی رها شدیرها کردی... رها شدی... آزاد و خوشحال شدی... غروب نشد ستاره ای که همیشه تو آسمونم بود، سو سو میزد حتی کم اما میدرخشید توی همه روزای تاریکم...نری و یادت بره که واسه اینا چقدر دلهره کشیدی. یادت نره که تا همین الان هم واسه هندل کردن 2 جا چجوری داری تمومِ خودت رو میذاری و به قیمت خواب و خوراک کم، فقط میخوای این یکی دی هم تموم بشه و بعدش اون بیمارستان با اون آدمای احمق و بیخودش برن که بپیوندن به خاطراتتو حالا تو اینجایی... تو خونت.. جایی که از اول هم بهش تعلق داشتی... و چقدر سرمستی از این هوا از این طبیعت از این ساختمون از ای امکانات از همه چیخدیا قربونت برم که اینقدر حواست به همه چی هست که انقدر خوب میچینی واسم که اینقدر من کم شکرت کردم و تو بازم بزرگی کردی و مرام گذاشتی تو خدایی کردن واسه این بنده حقیر.... خدایا عاشقتم خدایا از اول تا آخر عمر شکرت. من هیچم هیچِ هیچِ هیچ ولی تو بزرگی خیلی خیلی خیلی بزرگ و رحیم.ساختمونِ آبیِ قشنگممیزِ رنگیممحیطِ با کلاسم اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 361 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 1:52

villain= رذل- بدذات- پستاین 3 تا کلمه برای توصیف دقیق کسی هست که من مدت چند ماهی رو مجبور بودم باهاش کار کنم و با اینکه میدونستم بخاطر زندگی تو اون شهرستان مزخرف، خودش هم رسما آدم مزخرفی بوده و هست ولی خب همین که علنا به روی خودمون نمیاوردیم که میزان تنفرمون چقدره، بازم قابل قبول بود.... بخاطر وجدان کاری و هدفی که داشتم از اول و وجود شخص بزرگی که برای من الگوی کاملی از شرافت بود، سعی کردم تا جایی که در توانم هست کارها رو به نحو احسن انجام بدم و جای اما و اگر نذارم و به کسی هم اجازه ندم که بخواد ایراد بیخود بگیره.... تا اینکه بالاخره زهر خودش رو ریخت! سعی کرد جلوی بقیه با زیر سوال بردن من و بلند کردن صداش و نشون دادن عصبانیت اغراق شده اش، من رو بترسونه و کاری کنه بخاطر کار نکرده ازش عذرخواهی کنم! ولی فکرش رو هم نمی کرد که من با خودش هم برخوردی رو داشته باشم که مدتی قبل با اون 2 تا مزخرف تر از خودش داشتم!! با اعتماد به نفسی که هیچ وقت تو خودم سراغ نداشتم و صدایی که از ترس و عصبانیت می لرزید و زبونی که توی دهنم خشک شده بود و عرقی که به دستام نشسته بود، برای دفاع از ایراد به ناحق و تهمت دروغی و عزت نفسی که میخواست پایمال کنه، هر چی تونستم بهش گفتم؛ انقدری گفتم که بعدش شرمنده خودم نباشم، شرمنده خدشه دار شدن غرور و حرمت انسانی ام نباشم، شرمنده وجدان کاری ام نباشم....دفاع کردم از زن بودنم، از حق صحبت کردنم، از حق تصمیم گرفتن ام، از حق آزادگی ام...فارغ از هر اتفاقی که در روزهای بعئی بیوفته و زندگی شخصی، کاری و تحصیلی ام رو تحت تاثیر قرار بده، باید به اون دار و دسته بی سر وته میفهموندم من کی ام، که دیگه حقی ندارن هر چی خواستن بگن و منم بخاطر روابط سازمانی بگم چشم! من باید از خودم دفاع اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 1:52